حکایت آخر چنین است رسم جهان جهان که کردار خویش از تو دارد نهانفردوسیاین شعری است که در آخر نوشته در مورد آن صحبت می کنم همان طور که گفتم سفید برفی تغییری در زندگی من به وجود آورد از روز بعد کار من این شد که به مراقبت به گربه های خیابان بپردازم و به آنها غذا رسانی کنم این را بگویم در این سالها کلاس های قصه نویسی با همکاری دانشگاه تهران برگزار کردم و شاگردانم همه عاشق گربه بودند البته بعد از قصه زن - زندگی - آزادی دیگر با آنها همکاری نکردم بعد ازآن یک روز در کافی شاپی که می رفتم دیدم که صاحب کافه با پسرکی که آنجا کار می کرد دعوا می کرد که چرا بچه گربه ای را در کافه نگهداری کرده است و این بچه گربه 4 هفته ای بود و صاحب کافه می خواست او را بیرون بیاندازد چون مادر نداشت و من به ناگهان تصمیم گرفتم و دوباره حس مراقبت کردن را تجربه کردم و این بچه گربه را به خانه بردم و نامش کارامل شد بعد ها گربه های دیگرم کاوه و ترنج و ملوس و پیچا هم که هر کدام به نوعی در زندگیم آمدند را به سر پرستی گرفتم و حالا پنج گربه دارم ضمن این که عضو گروهای حامی حیوانات شدم و خودم هم تا به امروز در پارک هنرمندان گربه های زیادی دارم که هر روز عصر منتظر من هستند در خیابان و کوچه هم دوستهای زیبا و پشمالو همیشه منتظر من هستند و شاید بعضی وقتها کلید خانه و کیف پول و موبایلم را جا بگذارم اما ظرفی که غذا خشک در آن می گذارم یک یار جدا ناشدنی از من است و من هم کلی با آنها عشق می کنم لازم به ذکر است برخی از تجربه های خودم با گربه ها را در کتابی به نام " گربه های اشرافی شهر ما " نوشتم .در طی این سالها بغیر از نوشتن چند پروژه باز سازی ساختمان ها هم انجام دادم ولی دیگر تحمل آن را ندارم و فکر می کنم به کار نوشتنم ناخدای عشق ...
ما را در سایت ناخدای عشق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ftourajatefb بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 ساعت: 18:41